من راستش نمی داننم

محمد نیکان چرا انقدر با من خاله بازی می کنه
بابا تو پسری دیروز تا مامان تراس رو شست داداشی هرچی فر ش کوچک تو خانه داشتیم برداشت وانداخت تو تراس و هرچی لباس به نظر خودش دخترانه بود برداشت دیدم امد تو بغل من وگفت من یه دختر کوجولو تو هم مامان یه بوس داد به

من تا با او بازی کنم من هم دیدیم چاره ندارم با او بازی کردم توی بازی به من می گفت مامان آجی صالحه وای حیلی خوشحالم که بین من و داداشم این همه صمیمیت وجود داره خداجون مواظب دوتا مون باش که شیطون هیچ وقت گولمون نزنه
خدایا ممنونم که این گلای خوشگل وبه من دادد ی
مرسی مامان جونم که به وبلاگم سرزدی
صالحه جان سلام
این نظر رو مامان نشون بده
سلام خانوم عبداللهی خیلی دلم برای شما تنگ شده وقتی برای گرفتن کارنامه ها اومده بودم و دیدم شما نیسیتید ناراحت شدم.
من با غزل و بهارو کمرزرین و سیفان و هانیه و نگار و رضایی در ارتباظم هممون دلمون براتون تنگ شده ....
امیدوارم موفق باشید.
سلام مهرساجون مامانم میگه منم دلم برای همتون تنگ شده
سلام صالحه خانم و محمد نیکان گل.نماز و روزت قبول.خیلی وبلاگ قشنگی دارین.امیدوارم موفق باشین
.
مرسی دایی جون به وبلاگم سر زدی بازم سر بزن

