محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

 

 

۱۷روزه بودی که دربیمارستان  باهنر بخاطر زردی بستری بودی

تولد صالحه

دریک روزسر دپاییزی خانه ام بااومدنت رنگ وبوی گرفت ومن اولین روزمادرشدنم رو تجربه کردم چه حس قشنگی بود لحظه ای که توروبغل کردم  وبه حرمت امامزاده صالح صالحه صدات کردم۲۸آبان ۱۳۸۳روز به یادموندنی شد برامون عزیزم تولدتت مبارک

خاطره مشهد

(عزیزم خیلی دوست داشتم زودتر از اینا به پابوس امام رضا میبردمت قسمت نبود بلاخره در ۱۵تیر 

 

با عمه اقا ناصر سجاد و صالخه با هواپیما به سمت مشهد پرواز کردیم باباسمینار داشت روز قبل  

 

رفته بودچه حالی داشت وقتی وارد صحن امام رضا شدم در حالی که بابا تو را بغل کرده بود و---- 

 

ودست صالحه تودستم بود از ته دل از خدا تشکر کردم اشک تو چشمم  جمع شد تو رو گذاشتم روی فرشهای صحن عزیزم تونگاهت به بارگاه بود جذب اون همه بزرگی وعظمت شده بودی اینوتونگاهت میخوندم ازامام رضاخواستم توروبعنوان خادمش قبول کنه (عشقم زیارتت قبول)

 

 (مامان مریم)

حرم امام رضا (ع)

 

 حرم امام رضا (ع) 

 حرم امام رضا (ع)

 

 

حرم امام رضا (ع)

 

 

حرم امام رضا (ع)

حرم امام رضا (ع)

 

 

 

 

حرم امام رضا (ع)

بنام خدا  

 

بنام خداوند مهربان که ه آنچه خواستم به من داده و شکر خداوند را که در همه احوال نظر لطف بمن داشته محمد نیکان عزیزم  مشهدی محمد نیکان شد و خیلی خوشحالم که اولین مسافرت  

 

خودش را به پابوس امام رضا رفت  امید وارم سایه پدر ومادرش هیچوقت از سراو کم نشود ودر 

 

پناه خداوند ولطف امام هشتم سالم باشد.{بابارضا}