امروز۲۹اردیبهشت برای دومین بارخاله خدیجه میبردش حموم آخه باباش سرماخورده حموم کردن باباباشه نکته قشنگ اینه که تاآب به صورتش میخوره میخوابه(مامان مریم)
هفتم محرم(22اذر )بودبارضاوصالحه رفتم سونو راستش رو بخواهید خیلی دلم میخواست جنسی تشوبدونم رضا سعی میکرد به روش نیاره ولی ازدلش خبرذاشتم بلاخره نوبتم شدرفتم داخل دکترشروع کرد به سونوگرافی صالحه بامن داخل اومده بود گفتم آقای دکتر بچه چی؟گفت قلبش سالمه وکلیه وووو....انگاراونم فهمیده بود بعدازمدتی گفت یه دخترویه پسر یه دفعه پریدم از جام گفتم دوقلو؟گفت دوس داری بچه ات چی باشه گفتم پسر منظورش صالحه بود که گفت یه دختر یه پسراومدم بیرون رضا نپرسیدچی بود جرات نداشت نگاهش نکردم طاقت نیاورد پرسید گفتم باورنکرد اشک توی چشم اون جمع شد ورفت دوباره از دکتر پرسید تا مطمئن بشه بود روز قشنگی بود
چند روز پیش ازدست صالحه که واسه محمد نیکان مادری میکرد و انو بغل میکرد ناراحت شدم و به اشتباه یک اخمی به صالحه کردم که مجبور شدم برای ازدل دراوردن اخم از دل صالحه جون یک اسباب بازی 50هزارتومنی بخرم {بابارضا}
محمد نیکان امید پدر
امیدوارم پسرم در همه احوال زندگی موفق و پیروز باشی و همیشه صداقت در گفتار و عدالت در زندگی صبر وشکیبایی تعهدوایمان به خداوند رحمان ورحیم و احترام به والدین را پیشه خود نمایی
پدرت محمد رضابهزادپور