محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

واما رمضون

 بعضی روزای سه تایمون میریم برای نماز ظهر مسجد به داداشی خانما شکلات میدن امروز دیدم داداشی هی میگه مامان بریم خونه من گشنمه ومیگه شکلات نیاوردی تا اینکه خانم بغلیمون شنید بهش شکلات داد تازه من فهمیدم داداش بیشتر برای شکلات میاد مسجد   ای خداجون نماز وروزه مونو قبول کن آمین

نظرات 2 + ارسال نظر
حانیه دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:04 ب.ظ

میشه بگید چطوری عکس میزارید

حانیه جون اونجایی که یادداشت جدید می نویسی زیر کادرش انگلیسی نوشته بزن بعد انتخاب فایل و ارسال بعدو.... هربارخواستی بزاری بهم زنگ بزن برات توضیح میدم اینجوری نمیشه

حانیه دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:06 ب.ظ

عید را به شما تبریک میگم
به وبلاگ من هم سری بزنید
http://girlhouse.blogfa.com

عیدشماهم مبارک داخل وبلاگت نمیشه بری جلو سایت آدرس تو دقیق وکامل بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد