محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

دندانپزشکی محمدنیکان

روزای اول خیلی باعلاقه میرفت دندانپزشکی تا اینکه یه روزی به من گفت آجی بیا بریم مطب دکتر فقط پنبه تو دهن میزاره  ولی جمعه هفته قبل برای پر کردن دندون و روکش رفته بوده  خیلی شاکی بوده به دکتر می گفته من دندون تورو خرد میکنم دکتر  رو نگاه میکرده ازش دکتر می پرسیده خوشگلم نگاهم می کنی محمدنیکان میگفته چشات و در میارم مامان میگه من خیلی خجالت کشیدم این حرفارو میزده گفتم ببین آروم باش میخوام برات تفنگ بخرم دوباره به دکتر برگشته نگاه کرده  وگفته با تفنگ واقعی تو رو میکشم البته همه حرفارو از برنامه کودک یاد گرفته من بی تقصیرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد