محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

واما عید۹۳

  • سه روزبا خاله اینا شمال بودیم سه روز بعدی تهران بابا سرکاربود صبح هشتم با خاله اینا راه افتادیم به سمت شیراز ساعت ده شب رسیدیم قبل از شیراز پاسارگاد رفتیم مرقد کوروش کبیر وبعد به شهر زیبای شیراز رسیدیم حیلی خسته شده بوده بودیم با بچه کوچیک واین همه مسیر طولانی بانک به ما ویلا داده بود شب خسته بودیم خوابیدیم صبح حافظیه وسعدیه رفتیم خیلی عالی بود چون من بار اولم بود که شیراز اومده بودم به قول لسان الغیب خوشا شیراز و......وروز بعد باغ ارم  رفتیم ولی چشم محمدنیکان یه کمی قرمز شده بودمجبورشدیم مازودبرگردیم 
ادامه مطلب ...

واما عید۹۳

  • آقامحمدنیکان به روزای تولدش نزدیک میشه ۱۴فروردین خب حالا تعطیلات عید موقع سال تحویل خونه بودیم هی سوال میکردکی عید میاد؟صبح یه سر گفتیم بریم بیرون زود بیایم با توجه به این که هرچه توبخوای نه آن می شود هرچه خدا خواست همان می شود ساعت ۵بعدازظهر آمدیم که یه دفعه تلویزیون ماشین خراب شد رفتیم مغازه یه آدم به ظاهر وارد سه ساعت ونیم مارو معطل کردو سیصد گرفت وآخر گفت برین بعداز تعطیلات بیاین که ضبطش هم مشکل داره خب حلاصه ....محمدنیکان اومده اتاق و نمیزاره بنویسم خلاصه عید برای سمیرا بردیم شام هم دعوت بودیم اونا رو مامان بزرگ دعوت کرد محمد پارسا هم بود کلی به محمدنیکان حوش گذشت البته یکی دوبار هم مراسم زیبای دعوا رانیز داشتن که محمدنیکان به