محمدنیکان یه آقا به تمام معنا شده که تمام مدت اسم پدرجون توی دهنشه و میگه "نگین بابا، بگین پدرجون"
تقریباً همه کلمات و یاد گرفته، جز چندتا. مثلاً "ه" رو میگه "خ".
صالحه هفته پیش سینه کباب پخته بود، راه می رفت و می گفت آجی جون خیلی خوشمزه شده، خیلی خیلی.
یکی دو تا سفر هم به شمال داشتیم که خیلی خوش گذشت، ولی خبر مهم دخترم به سن تکلیف رسیده. روز 19 مرداد به تاریخ قمری، 9 سالش تموم شده. خیلی جالبه آخه نماز میخونه و حجاب و کم و بیش رعایت میکنه و من قراره همین هفته اگه خدا بخواد براش جشن تکلیف بگیرم.
اما یه خبر جالببببببببببببببب این که امروز برای حامد رفتیم خواستگاری.... دختره خیلی بانمک بود و ...
به به به این آقامحمدنیکان بزرگمرد کوچک
حرف زدنش که دیگه کامل هم شده مبارک باشه
به سن تکلیف رسیدن آجیش هم مبارک باشه. ایشالا که ما هم بتونیم بیایم