محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

تولد صالحه جون

تولد عزیزم صالحه جون 28 آبانمان ماه  ولی بخاطر عیدسعید غدیر دوشنبه تولد گرفتیم که سه  

 

 

شنبه تعطیل بود مهمونا رو هم خانوادگی دعوت کردم بچه ها هم سجاد ارشیا شایان بودن کیک  

 

قشنگی هم سفارش دادیم عکسش روش بود .حسین خاله هم سرزده اومد

 

 

برنده شدن

ما هی داریم فکر می کنیم کی مامبلغ ۳۰هزارتومن برای پسری ناز گذاشتیم  تااینکه حسابشو چک کردیم  دیدیم زمان قرعه کشی بانک کشاورزی بوده وبابا برای امتحان کردن شانس پسرش مبلغ۱۰هزارتومن برایش حساب باز می کنه و۲۰هزارتومن درقرعه کشی ایشون برنده میشه   

     وای خیلی خوشحالم نه بخاطر۲۰هزارتومن بلکه بخاطربرنده شدن

 

    

 

 

 

عزیزم ایشالله درهمه زندگیت برنده باشی وبرنده شدن درزندگی تنها درسه چیز خلاصه میشه ایمان به خدا کمک به خلق خدا احترام به پدرومادر 

 

 

 

(آرزوی هرپدرو مادر فقط خوشبختی و سعادت فرزندان اون ها وموفقیت در زندگی وسلامتی روح وروان اونهاست)

 

 

 

 

 

 

        

هفت ماهگی پسرم

یه کمی سرما خورده بود خودم ازدیشب شروع کرده بودم به دادن دیفن وقطره بینی دیدم نظره بابایی اینه که ببرمیت دکتر هم قد و  وزن و دکتر ببینتت گفت الهی شکر چیزیت نیست  تب هم نداری فقط قطره بینی داد و دیفن در ضمن وزن ۸۹۰۰ وقد۶۹

راه افتادن پسرم

بله پسرم شروع کرد به حرکت کردن بعدازاینکه یه هفته از اومدن محمدپارسا به خونمون گذشت هی گفتیم محمدنیکان ببین محمدپارسا راه میره(البته سینه خیز)توکه 8ساعت بزرگتری تا اینکه به غیرتش برخورد وشروع کرد به حرکت کردن و.........