محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

خاطره روز سونوگرافی

هفتم محرم(22اذر )بودبارضاوصالحه رفتم سونو راستش رو بخواهید خیلی دلم میخواست جنسی تشوبدونم رضا سعی میکرد به  روش نیاره ولی ازدلش خبرذاشتم بلاخره نوبتم شدرفتم داخل دکترشروع کرد به سونوگرافی صالحه بامن داخل اومده بود گفتم آقای دکتر بچه چی؟گفت قلبش سالمه وکلیه وووو....انگاراونم فهمیده بود بعدازمدتی گفت یه دخترویه پسر یه دفعه پریدم از جام گفتم دوقلو؟گفت دوس داری بچه ات چی باشه گفتم پسر منظورش صالحه  بود که گفت یه دختر یه پسراومدم بیرون رضا نپرسیدچی بود جرات نداشت نگاهش نکردم طاقت نیاورد پرسید گفتم باورنکرد اشک توی چشم اون جمع شد ورفت دوباره از دکتر پرسید تا مطمئن بشه  بود روز قشنگی بود


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد