محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

محمد نیکان وصالحه

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون

سوم اردیبهشت

هنوز تولدنگرفتم آخه هنوز راه نمی ری فقطمیتونی باکمک مبل بایستی در ضمن بابا می تونی بگی ما می گی به شیر وخوردنی به می گی صبح که می خوای بری خونه عمه لباس دست بابا میدی که تنت کنه یه کمی شیطون شدی خواهری وحسابی اذیت می کنی عاشق کشیدن موی سرشی موقع غذا میز به تنهاجیزی که شبیه نیست میز غذاست همه چیز وبه هم می ریزی توی صندلی خودت نمی شینی  ببخشید این همه شکایت کردم  یه کمی پسرخوبی هم هستی کافی درکابینت باز باشه دیگه......

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان ثنا یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ

خب مامانش اینا همه نشانه های بزرگ شدنه دیگه
راستی آب حوض خالی نمیکنه؟
پیرزن خفه نمیکنه؟

دنبال یه دختر خوب هستم

من وپنجاه درصد خودم چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ق.ظ http://parsara.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد