-
تولد صالحه جون
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 14:33
تولد عزیزم صالحه جون 28 آبانمان ماه ولی بخاطر عیدسعید غدیر دوشنبه تولد گرفتیم که سه شنبه تعطیل بود مهمونا رو هم خانوادگی دعوت کردم بچه ها هم سجاد ارشیا شایان بودن کیک قشنگی هم سفارش دادیم عکسش روش بود .حسین خاله هم سرزده اومد
-
برنده شدن
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 17:08
ما هی داریم فکر می کنیم کی مامبلغ ۳۰هزارتومن برای پسری ناز گذاشتیم تااینکه حسابشو چک کردیم دیدیم زمان قرعه کشی بانک کشاورزی بوده وبابا برای امتحان کردن شانس پسرش مبلغ۱۰هزارتومن برایش حساب باز می کنه و۲۰هزارتومن درقرعه کشی ایشون برنده میشه وای خیلی خوشحالم نه بخاطر۲۰هزارتومن بلکه بخاطربرنده شدن عزیزم ایشالله درهمه...
-
هفت ماهگی پسرم
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 19:07
یه کمی سرما خورده بود خودم ازدیشب شروع کرده بودم به دادن دیفن وقطره بینی دیدم نظره بابایی اینه که ببرمیت دکتر هم قد و وزن و دکتر ببینتت گفت الهی شکر چیزیت نیست تب هم نداری فقط قطره بینی داد و دیفن در ضمن وزن ۸۹۰۰ وقد۶۹
-
راه افتادن پسرم
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 21:03
بله پسرم شروع کرد به حرکت کردن بعدازاینکه یه هفته از اومدن محمدپارسا به خونمون گذشت هی گفتیم محمدنیکان ببین محمدپارسا راه میره(البته سینه خیز)توکه 8ساعت بزرگتری تا اینکه به غیرتش برخورد وشروع کرد به حرکت کردن و. ........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 21:11
بیست هفت روزه کارمند کوچولو ام صبح ها زود ازخونه خارج میشه یه هفته خونه خاله بقیه هم خونه عمه خیلی دوست دارن اینقدر که من خجالت میکشم ازخدامیخوام که همیشه سالم باشن وخداخیرشون بده ( البته این بگم عمه ازخجالتتون درمی آم بزرگ شدم برات نون می خرم)
-
واکسن آنفلوآنزا
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 21:43
با بابایی رفتیم پیش دکترتت(دکتر روحانی) برای چکاپ ماهانه ات قد69دورسر47.5و وزن8400 دکتر واکسن آنفلوآنزا روهم بهت زد هفته قبل هم صالحه جون زد ولی هیچ وقت صالحه برای واکسن ویاآمپول گریه نمی کرد می گفتن خیلی مظلومه عزیزم توبا کولی بازیت جبران همه مظلومیتهاشومی کنی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 13:25
-
عکس های شش ماهگی
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 09:37
دیروزباخاله رفتیم واکسن شش ماهگی زدیم کمی گریه کردی اومدی توی ماشین بغل خاله خوابیدیی این هفته مهمون خونه خاله بو دی (قد67 دورسر46و وزن7700)
-
کارمند کوچولو
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 21:06
بچه ام صبح زود ازخواب بیدار میشه انگار میدونه خودش بیدار بشه سنگینتره چون چه بخواد چه نخواد باید بیرون بره شانس خوبش مهد کودک نمیره یا میره خونه خاله یاعمه ولی به یه مادرخیلی سخت میگذره شاید یه جوری عذاب وجدان. واقعا خوب مراقبت میکنن ولی خب دیگه مادر دیگه برای تفریح خودش که نمیره قصدش رفاه بیشتر بچه هاشه (کودکانم! چه...
-
جشن شکوفه ها
شنبه 2 مهرماه سال 1390 12:18
دلبندم کوچ تو از سرزمین تاریکی به سوی روشنایی مبارک باد نهال کوچکم به بارنشستن درخت علم و دانشت را آرزومندم خبر خبر خبر خبر خبر صالحه به کلاس اول می رود بالاخره صالی ما هم بزرگ شد و رفت مدرسه دختر خشگلم! با تو اول بار مادر شدن را فهمیدم با خنده هایت خندیدم و با گریه هایت غمگین شدم و امروز هر لحظه به بار نشستن اولین...
-
غذای کمکی
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 15:00
امروز دومین روزه که پسرم شروع به خوردن غذای کمکی کرده فرنی با آردبرنج دیروز زیاد خوشش نیومد ولی امروز بهتر بود. ۱۵۶روزه شده عزیزدلم دیگه مرخصیم داره تموم میشه و باید شروع میکردم غذای کمکی رو عزیزم اولین غذات مبارک باشه البته بعدازشیرمادر وشیرخشک
-
ورودپسرم به خطه سرسبزشمال
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 10:21
پسر۱۵۵روزه ام با ورودش به این دیار خیر و برکت و شور و نشاط رو برای مردمش به ارمغان آورد ازگیلان تا مازندران ازدیلمان و سیاهکل و ... تا رامسر. همه زیبایی و عظمت خالق اما برسیم به عکسها یه کم سواری با آجی وبابا نظاره گر دریاییم جاتون خالی مادوتا مواظبیم .بابانترس نمی افتی.. این هم برای خودش یه مدل شنا آجی خیلی دوست دارم...
-
اولین افطارم
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 12:11
باعمو وعمه خونه مادرجون افطاری دعوت بودیم جاتون خالی خیلی بهم خوش گذشت من کوچکترین وآخرین نوه مادرجونم کلی ماشین برام خریده بود چونکه کوچولم به نفع ارشیا وصالحه شد تا تونستن بازی کردن وآخرسرهم بین سه تایی مون تقسیم کردن
-
نشستن عزیزدلم
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 12:36
قربونت برم برای همه کارعجله داری (البته میشه گفت مامانت عجوله)امروز148روزه که باکوله باری از عشق وصفا مهمون خونه ام شده ای وبلاخره به کمک صالحه جون نشستی
-
صالحه با عوامل سریال ۵کیلومترتابهشت
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 14:49
صالحه باپسرعموارشیا
-
صالحه درحیات وحش دارآباد
جمعه 28 مردادماه سال 1390 17:24
این صالحه جونم خیلی اهل گردش رفتن و عکس انداختنه. عکس های حرفه ای هم میندازه. این عکسها رو 20 خرداد امسال باباش رفته بود انداخته.
-
دوستم
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 10:41
محمدپارسا پسرخاله ام رو میگم که دریه روز به دنیا اومدیم. خیلی توی این سفری که با بابا و مامانش و خواهرش رفته بود، خدا بهش رحم کرده بود؛ نه تنها به اون، بلکه به خونوادش هم. تو راه برگشت، نزدیکیهای قزوین ساعت دو شب تصادف کرده بودن؛ اون هم چه تصادف شدیدی که ماشینشون کاملا جمع شده بود. مامانش خیلی صدمه دیده بود. یاد این...
-
خواهر و برادر
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 16:16
صالحه ۲۸/۸/۸۳ بیمارستان آتیه تهران دکتر میترا مدرسی گیلانی محمدنیکان در ۱۴/۱/۹۰ بیمارستان آتیه تهران دکتر میترا مدرسی گیلانی
-
بی دندونی صالحه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:51
بادوستت سالومه که همسایه بالایی است تازه دندون سمت چپ بالت داره درمیاد
-
بی دندونی صالحه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:51
بادوستت سالومه که همسایه بالاییست. تازه دندون سمت چپ بالت داره درمیاد
-
عزیزم خندت منو کشته
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:32
-
عکس های چهار ماهگی محمد نیکان و صالحه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:16
-
عکس های چهار ماهگی با صالحه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 14:54
-
واکسن چهارماهگی
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 12:07
واکسن قبلیتو مطب ز دم تامددتها جاش قلمبه شده بود گفتم شایدواکسنش مونده بوده امروز باصالحه بردمت خانه بهداشت ازگل تاپرونده تشکیل بدم یکی دوساعت طول کشید قد۶۳س وزنت هم ۳۰۰/۶کیلو نوبت واکسنت که رسید تاتورو خوابوندم روی تخت اولش خندیدی ولی بعدازواکسن مظلومانه گریستی اومدیم خونه استامینفن تموم شده بود توآروم اشک میریختی...
-
اولین دندون صالحه که افتاد
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 18:28
خانمی خیلی دلت میخواست دندونت بیفتد حس میکردی خیلی عقب موندی بلاخره اونقدروررفتی تا14خردادامسال اولینش اوفتاد(1390) صالحه جون دیگه خیلی بزرگ شدی خیلی دوستت دارم بیشتراز سنت میفهمی دربزرگ کردن محمدنیکان هم خیلی کمکم می کنی
-
اولین حرکت پسرم
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 18:12
صدوشش روزه که عزیزم بایه کوله بارشادی وصفا مهمون خونه مون شدی وهرروز من وبابا بادیدنت انرژی مثبت میگیریم وخدارو بخاطردادن این فرشته دوست داشتنی شکر میگیم امروز صبح وقتی ازخواب بیدارشدی وازتخت پایین گذاشتمت دیدم به سمت چپ چرخیدی عشق کوچولوی من اولین حرکتت مبارک البته حرکتت به سمت قبله بود آرزو می کنم همه حرکتهای زندگیت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 20:07
۱۷روزه بودی که دربیمارستان باهنر بخاطر زردی بستری بودی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 15:58
-
تولد صالحه
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 15:44
دریک روزسر دپاییزی خانه ام بااومدنت رنگ وبوی گرفت ومن اولین روزمادرشدنم رو تجربه کردم چه حس قشنگی بود لحظه ای که توروبغل کردم وبه حرمت امامزاده صالح صالحه صدات کردم۲۸آبان ۱۳۸۳روز به یادموندنی شد برامون عزیزم تولدتت مبارک
-
خاطره مشهد
جمعه 24 تیرماه سال 1390 19:33
(عزیزم خیلی دوست داشتم زودتر از اینا به پابوس امام رضا میبردمت قسمت نبود بلاخره در ۱۵تیر با عمه اقا ناصر سجاد و صالخه با هواپیما به سمت مشهد پرواز کردیم باباسمینار داشت روز قبل رفته بودچه حالی داشت وقتی وارد صحن امام رضا شدم در حالی که بابا تو را بغل کرده بود و---- ودست صالحه تودستم بود از ته دل از خدا تشکر کردم اشک...